n
ابتدا یادآور مى شویم که تنها ایشان از نژاد عرب نبودند، بلکه پیامبران دیگرى نیز پیش از ایشان از همین نژاد بوده اند; مانند: هود، صالح، شعیب و اسماعیل(علیهم السلام). همان گونه که تعدادى از پیامبران سریانى بوده اند; مانند: آدم، شیث، ادریس، نوح و ابراهیم(علیهم السلام). و تعدادى نیز عبرانى بوده اند; مانند: اسحاق، یعقوب، موسى، داود و عیسى(علیهم السلام)[1].
n
پیامبران، هر یک در زمان و منطقه ى خاصى به دنیا آمده و در میان نژاد خاصى زندگى مى کردند و از میان همان نژاد به پیامبرى برانگیخته مى شدند; پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز در میان عرب ها به دنیا آمد و در خانواده هاى عرب زندگى کرد; از این رو طبیعى است که از میان نژاد خود (عرب) به پیامبرى بر انگیخته شود.
به بیان دیگر، سرزمین مکه و به ویژه کعبه مورد توجه همه ى پیامبران از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلى الله علیه وآله) بوده است. همه ى آن ها به طواف خانه ى خدا و انجام مناسک حج مأمور بوده اند[2]. این سرزمین مقدس پیامبران بسیارى را به خود دیده است; البته در هر زمانى در این منطقه زبانى خاص رواج داشته; زمانى زبان سریانى و عبرى و زمانى هم زبان عربى. در عصر ظهور پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)، عرب ها در این منطقه زندگى مى کردند، در چنین شرایطى برانگیخته شدن پیامبر از خاستگاه نبوت، یعنى سرزمین مکه، ملازم با انتخاب وى از نژاد عرب ساکن در این منطقه است; چرا که خداوند حکیم هر پیامبرى را به زبان قومش فرستاده است: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ);[3] و ما هیچ پیامبرى را از جز به زبان قومش نفرستادیم تا – حقایق را – براى آنان بیان کند.
در نتیجه مى توان یکى از علت هاى انتخاب ایشان از نژاد عرب را اهمیت برانگیخته شدن ایشان از سرزمین وحى و نبوت، یعنى مکه، دانست; سرزمینى سوق الجیشى و مناسب براى پیدایش و گسترش اسلام در سراسر جهان.
پاسخى دیگر
بر اساس آنچه که در پاسخ به پرسش پیشین گذشت، زبان عربى کامل ترین زبانى است که مى تواند فرهنگ ناب اسلام و معارف آسمانى را با شیوه اى معجزه آسا در هر عصر و مکان در اختیار همگان قرار دهد; از این رو باید زبان رسمى پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) ـ که برترین پیامبران است ـ باید برترین زبان ها، یعنى عربى، باشد و تحقق این هدف جز با مبعوث شدن ایشان از میان نژاد عرب معقول نیست; چرا که خداوند حکیم هر پیامبرى را به زبان قومش برانگیخته است; از این رو خداوند سبحان دایره ى انتخاب خود را مرحله بر مرحله تنگ تر کرد تا عصاره ى جهان هستى و نقطه ى پرگار فیوضات الهى، یعنى حضرت ختمى مرتبت(صلى الله علیه وآله)، به منصه ى ظهور برسد، آن گونه که از جمیع مخلوقات، آدم را و از فرزندان آدم، عرب را و از عرب قبیله ى قریش و از آنان، بنى هاشم و سرانجام از میان بنى هاشم پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را برگزید.
یک نکته ى مهم
با دقت و تأمل در آیات و روایات، استفاده مى شود که «عرب» نژاد خاصى نبوده و به افرادى خاص از منطقه ى معینى اختصاص ندارد. توصیف «قرآن» در آیات متعدد به «عربى بودن» این کتاب آسمانى، به عربى بودن زبان آن اشاره ندارد; زیرا این موضوع آشکار و محسوس بوده و نیازى به تذکر و فرو فرستادن چندین آیه ندارد[4]; بنابراین، مراد از این وصف، استوارى و آشکار بودن معانى و گویایى و رسا بودن کلمات و آیات قرآن است.
در کتاب هاى لغت نیز به سخنانى که گویا و روشن باشد، عربى گفته مى شود و در مقابل، به کسى که مبهم و نامفهوم سخن بگوید، عجم مى گویند، گرچه به زبان عربى سخن بگوید[5].
در روایات معصومین(علیهم السلام) نیز دایره ى عرب بودن گسترده تر از نژاد و قبیله ى خاصى است. در برخى از روایات تصریح شده که هر که به زبان عربى سخن بگوید، عرب است. امام صادق(علیه السلام) در بیان اهمیت عمل صالح در قیامت و ملاک نبودن عربیت براى نجات انسان، از جد بزرگوارش پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) روایت مى کند: «اى مردم! به درستى که عربیت، پدرى که شما را به وجود آورده باشد، نیست، بلکه آن زبان گویا است، پس هر کس که به آن سخن بگوید، عرب است.»[6]
و یا در روایات دیگر آمده است: «هر مؤمنى عرب است; چرا که پیامبر او عرب است[7]» و نیز آمده است: «هر کس که مسلمان و در میان مسلمانان به دنیا بیاید، عرب است[8].»
با توجه به این نکته، برترى نژاد عرب که در احادیث اسلامى آمده: «خلق الله الخلق و اختار العرب»[9] و یا «فلم یرجنس اشهر من جنس العرب»;[10] برترى قوم و قبیله ى خاصى نیست، بلکه برترى کسانى است که به این لغت سخن مى گویند (گرچه به مقدار نماز خواندن و تلاوت قرآن)، و دین آنان برترین و کامل ترین ادیان و پیامبر آنان اشرف مخلوقات است، و روشن است که برترى از آن پیروان فرهنگ هاى راستین و رهبران بزرگ الهى است، نه کسانى که پیرو فرهنگ ها و آیین هاى فاسد و یا ناقص و ابتدایى هستند.
بنابراین، امتیاز و برترى از آن، نورانیت و شفافیت است، حال چه در ذات انسان و چه در مقام فعل و بیان حقایق و معارف الهى. «عربیت» نیز عنوان و نمایه ى فرهنگ برتر و استوارى معانى و فصیح بودن سخن هر انسانى است. هر کس که به زبان عربى سخن بگوید (حداقل نماز بخواند و قرآن تلاوت کند) و پیامبر او حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله باشد عرب است، گرچه در هندوچین زندگى کند[11]; لذا این عنوان، بر خلاف برداشت و تصور ابتدایى، به قوم و قبیله ى خاصى اختصاص ندارد، و اساساً تاریخ پیدایش عرب ها بر روى زمین ـ با استفاده از تاریخ و روایات ـ به زمان حضرت اسماعیل و یا فرزندش ـ حضرت قیدار ـ بازمى گردد. علامه ى مجلسى از حضرت قیدار به «جد عرب ها» نام مى برد[12]، و این در صورتى است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) که جد حضرت قیدار مى باشد، سریانى است نه عرب، و یا حضرت اسحاق که برادر حضرت اسماعیل مى باشد، عبرانى است.
مى بینیم که دو برادر، یکى عرب و دیگرى عبرانى مى باشد، و این شاهدى است بر این که عرب بودن، نژاد خاصى نمى خواهد و نیاز به قبیله و قوم خاصى ندارد، بلکه هر کس که به زبان عربى سخن بگوید، عرب است; از این رو بسیارى از اقوام، در مناطق مختلف جهان، مانند مصر (شمال آفریقا) و عراق و شامات و… به دلیل پذیرفتن زبان عربى و سخن گفتن به آن، به مرور زمان جزو عرب ها محسوب شده اند، گرچه در ابتدا به زبان دیگرى سخن مى گفتند و از عرب ها به شمار نمى رفتند و این ویژگى را مى توان از امتیازهاى «عربیت اصیل» دانست که بدون هیچ گونه تعصب و تنگ نظرى، دامان خود را به سوى هر انسان حقیقت جویى گشوده، قابلیت گسترش و نفوذ در اعماق جان تمام انسان ها را، از هر قوم و ملتى، دارد; البته بر اساس تقسیم اقوام و نژادها در طول تاریخ، نژادى هم به نام نژاد عرب مطرح بوده و تنها به افراد و اقوام خاصى، عرب گفته اند; اما باید دانست که به هر حال نژاد عرب به صرف عرب بودن هیچ گونه برترى بر دیگران ندارند (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ);[13] برترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، گرچه آنان از بهترین زبان (عربى) برخوردارند; زیرا:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ، لاله روید و در شوره زار خس
عرب ها از وسیله ى خوبى (زبان) براى ارتباط با دیگران برخوردارند; اما اگر این وسیله در راستاى کمال به کار گرفته نشود، هیچ سودى براى آنان نخواهد داشت; البته بعید نیست که بگوییم نژاد عرب نیز، به ویژه در عصر ظهور اسلام، به طور کلى داراى امتیازهایى بوده اند که دیگر نژادها از آن برخوردار نبودند، و این موضوع، کاملا طبیعى است که در هر عصرى، برخى از نژادها و اقوام نسبت به دیگران از امیتازاهایى برخوردار باشند; چرا که عامل هاى گوناگونى مى تواند این تفاوت را میان نژادها به وجود آورد; از جمله: بروز و ظهور پیامبران، دانشمندان و تمدن ها در منطقه ى خاصى از جهان و عامل هایى دیگر; براى مثال در مقایسه میان عرب هاى زمان جاهلیت و مجوسى ها ـ که از نژادهاى مختلفى بودند ـ امام صادق(علیه السلام)در روایتى مى فرماید: «عرب ها نسبت به مجوسى ها به دین حنیف – و صحیح – نزدیک تر بودند; زیرا مجوسى ها تمام پیامبران و کتاب ها و دستورهاى آنان را انکار کردند و یکى از پادشاهان مجوس سیصد پیامبر را کشت; عرب ها برخلاف مجوسى ها غسل جنابت انجام مى دادند; مجوسى ها مرده هاى خود را بدون غسل و کفن در بیابان و صحرا رها مى کردند;[14] اما عرب ها، افزون بر غسل و کفن، مرده ها را در خاک پنهان کرده و لحد نیز بر روى آن ها مى گذاشتند; مجوسى ها با مادر و دختر و خواهر خود ازدواج مى کردند، در حالى که عرب ها چنین عملى را حرام مى دانستند; مجوس، خانه خدا – کعبه – را خانه ى شیطان مى نامیدند، اما عرب ها، افزون بر بزرگداشت آن، اعمال حج را نیز به جا مى آوردند و آن را «خانه خدا» مى نامیدند و تورات و انجیل را نیز قبول داشتند… و خلاصه این که: عرب ها در تمام مسائل از مجوسى ها به دین و آیین پیامبران نزدیک تر بودند[15].»
ناگفته نماند که بسیارى از عرب هاى پیش از اسلام، یهودى و بسیارى دیگر، مسیحى بودند و قبایل دیگر نیز، همان گونه که در روایت آمده; به پیامبران الهى اعتراف داشتند.
بنابراین، چنین نژادى به حتم از مجوسى ها که در آن زمان بخش عمده اى از کره ى زمین را فراگرفته بودند، بهترند; دیگر نژادها از چین و هندو و روم و غیره هم از مجوس بهتر نبودند; از این رو فرمودند: «لم نجد فى الخلق اشهر جنس من العرب;[16] ما در میان بندگان، مشهورتر از جنس عرب نیافتیم» و بر همین اساس، خداوند آخرین پیامبر خود را از بهترین جامعه و نژاد آن دوران برگزید. حضرت فرمود: «جنس محمد هو جنس العرب»;[17] جنس محمد(صلى الله علیه وآله) جنس عرب است.»
اما همان گونه که گفتیم، عرب بودن نمى تواند به تنهایى عامل برترى و نجات انسان باشد، جز آن که از این وسیله بتوان براى رسیدن به کمال هاى انسانى که همانا پذیرفتن دین و آیین اسلام و عمل به آن است، بهره جست، در غیر این صورت عرب ها هیچ گونه امتیازى بر دیگران نخواهند داشت.
منبعى براى آگاهى بیشتر:
1. درسنامه ى علوم قرآنى، حسین جوان آراسته.
n
[2]. ر.ک: الحج و العمرة فى الکتاب و السنة، ص277 (الانبیاء و حج البیت).
[3]. ابراهیم، 4.
[4]. تعبیر به «قرآن عربى» هفت مورد، تعبیر به «لسان عربى» سه مورد و تعبیر به «حکم عربى» یک مورد آمده است: «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا» رعد، 37. و بقیه ى آیات سوره هاى:
یوسف، 2، زخرف، 3، نحل، 103، شعراء، 195، احقاف، 12، طه، 113، زمر، 28، فصلت، 3.
[5]. ر.ک: مفردات راغب، واژه «عجم».
[6]. بحار الانوار، ج7، ص239 و ج67، ص278 (… یا ایها الناس! ان العربیة لیست بأب والد، و إنما هو لسان ناطق، فمن تکلم به فهو عربى…).
[7]. همان، ج67، ص172.
[8]. همان، ص179. و نیز فرمودند: «نحن قریش و شیعتنا العرب» همان، ص176 و 61.
[9]. همان، ج25، ص248. و نیز «اختار من ولد آدم العرب»، و همان، ج37، ص52.
[10]. همان، ج48، ص200.
[11]. علامه مجلسى نیز به این نکته تصریح مى کند: «ان العربیة أىِ العربیة الممدوحة إنما هى باللسان، بأن یقر بالحق و یلحق بالرسول و اهل بیته و ان کان من العجم لا یکون آباؤه من العرب» بحارالانوار، ج64، ص175ـ176.
[12]. ر.ک: همان، ج15، ص208. گفتنى است که قبر حضرت قیدار (جد عرب ها) در یکى از شهرهاى ایران (زنجان) مى باشد.
[13]. این حقیقت در بسیارى از روایات نیز آمده است; مانند «لیس لعربى على عجمى فضل الا بالتقوى»، بحار الانوار، ج767 ص350.
[14]. ر.ک: موسوعة الادیان فى العالم، ج17 ص266.
[15]. بحار الانوار، ج14، ص462.
[16]. بحار الانوار، ج72، ص150.
[17]. همان، ج25، ص143.