n
هان،ای کسانی که خود را مسلمان میدانید!؛ ای پیروان بدترین مردم! این آخرین سخن من با شما وآخرین
n
احتجاج من بر شماست؛آیا می پندارید بعد کشتن من به نعمت های دنیا میرسید و در سایهٔ کاخ های خود
n
می آرمید؟!.
n
هیهات هیهات! به زودی درمحاصرهٔ حوادث ناگوار قرار میگیرید که از هراس آن بدن های شما می لرزد و دل های
n
شما مضطرب می شود؛ تا آنجا که هیچ جان پناهتان نباشد و هیچ امنی بر شما سایه نیفکند و تا آنجا که از کهنه
n
حیض کنیزان نیز پست تر شوید و چرا به این سرنوشت شوم دچار نشوید، در حالی که با خود پیمان بسته اید،
n
که خون رسول خدا (ص) را بریزید و فرزندان او را بکشید و کودکانش را تشنه کنید و اهل حرمش را اسیر
n
سازید و من شما را میان سه گزینه مخیّر ساختم،و نپذیرفتید و قدرت شما بازتان داشت.
n
آیا از من میخواهید که در برابر طاغوت ملحد شما سر فرود آورم؟!پناه بر خدا!
n
جان های پاکدامن و غیرت مند ما ، ما را از پستی باز می دارد و در راه عزّت ، به ورود در عرصه های مرگ و
n
شهادت بر می انگیزد.
n
– و امام (ع) در حالی که با دست مبارک خود به اجساد شهدا اشاره میکرد فرمود:
n
-چقدر در پیوستن به این جوانمردان مشتاقم! و چقدر در وفای پیمانی که با خدا بسته ام بی تابم!؛
n
پس سلاح خود برگیرید و به نیرنگ با من بر خیزید و مهلتم ندهید.
n
n
n
منبع:بحارالانوارج 6 ص 154
n
الفتوح ج5 ص133
n
n