ما را در ویراستی دنبال کنید

آفتاب و مهتاب

n

پیرى، از مریدان خود پرسید: هیچ کارى و اثرى از شما سر زده است که سودى براى دیگرى

n

داشته باشد؟

n

یکى گفتمن امیر بودم . گدایى به در خانه من آمد. چیزى خواست . من جامه خودو انگشتر

n

ملوکانه به او دادم و او را بر تخت شاهى نشاندم و خود به حلقه درویشان پیوستم.

n

دیگرى گفت: از جایى می ‏گذشتم. یکى را گرفته بودند و می خواستند که دستش را ببرند. من دست

n

خود فدا کردم و اینک یک دست ندارم .

پیر گفت: شما آنچه کردید در حق دو شخص معین کردید. مؤمن چون آفتاب و مهتاب است که

n

منفعت او به همگان می ‏رسد و کسى از او بی ‏نصیب نیست . آیا چنین منفعتى از شما به خلق خدا

n

رسیده است؟

n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *