n
یکی از ذاکران مشهد مقدس حکایت کرد:
n
نزد حضرت آیتالله میلانی (ره)مرجع عالیقدر شیعیان بودم،ناگهان مرد و زنی وارد شدند وگفتند: ما قصد تشرف به اسلام را داریم. ایشان مسبب گرایش آنان را پرسیدند.
n
آن مرد عرض کرد:ما از کشور آلمان آمدهایم و اینها زن و فرزندان من هستند. این دختر من طوری استخوانهای پهلویش شکست که پزشکان از مداوای او عاجز شدند و پس از هزینههای فراوان گفتند:باید پهلوی او را عمل کرد ولی خطرناک است. دخترم حاضر نشد و گفت در بستر مریضی بمیرم بهتر از زیر عمل است.
n
او را به خانه آوردیم. یک خدمتکار ایرانی داریم به نام بیبی . یک روز دخترم او را صدا زد و برای او درد ودل و صحبت کرد.گفت: بیبی این درد واقعاً بد دردی است. حاضرم بیست میلیون به دکتری بدهم که مرا صحیح و سالم کند ولی فکر نکنم دکتری پیدا شود که بتواند مرا خوب کند. من ناکام و جوان مرگ و با دلی پرغصه از دنیا میروم و شروع کرد به گریه و ناله کردن.
n
آن خدمتکار(بیبی)گفت: ای خانم،من یک دکتر و پزشک سراغ دارم.
n
دخترم گفت:این مبلغ را به او میدهم.
n
بیبی گفت: پول مال خودت باشد. بدان من سیده هستم و جده من فاطمه زهرا(س)است،که او هم پهلویش شکسته بود و اگر میخواهی خوب شوی،با حال گریه واشک ریزان بگو:ای فاطمه(س)پهلو شکسته.حضرت زهرا کمکت میکند.
n
دخترم گریهاش گرفت و شروع به گفتن ای فاطمه(س)پهلو شکسته کرد و آن بیبی هم رفت گوشه خانه و با گریه میگفت:ای فاطمه زهرا،من یک بیمار آلمانی آوردم در خانهات،
n
من هم رفتم داخل حیاط و با حال اشک آلود میگفتم:یا فاطمه(س)پهلو شکسته.
n
همه در شور و حال عجیبی بودیم که ناگهان دخترم صدا زد:پدر بیا! ما هراسان آمدیم نزد دخترم،دیدیم که کاملا شفا یافته.
n
گفت:الان یک بانوی مجللهای آمد و بر پهلوی من دستی کشید و فرمود:خوب میشوی.
n
گفتم:شما که هستید؟
n
فرمود:من همان کسی هستم که الان مرا میخواندید من فاطمه(س)پهلو شکسته هستم.
n
هرگز کسى نظیر تو پیدا نمى شود
همتاکسى به عصمت کبرى نمى شود
اى کوثرى که خیر کثیر از وجود توست
اسلام ، جز به فیض تو، احیا نمى شود
هرچند دختران دگرداشت مصطفى
هر دخترى که اُمّ ابیها نمى شود
منّت زخلقت تو خدا بر نبى نهاد
اى گوهرى که مثل تو پیدا نمى شود
بعد از تو اى شکوفه زیباى احمدى
لبهاى من ، به خنده دگر وا نمى شود
n
—————–
n
اقتباس از کرامات الفاطمیه(س)،س۶۳