n
وصیتهای حضرت زهرا(س)
n
n
ابن عباس می گوید: حضرت زهرا(س) بعد از رحلت پدرش پیامبر(ص) چهل شب ماند.وقتی بیماریش شدت یافت علی (ع) را صدا زد وفرمود:
n
«ای پسر عمو،حال مرا که می بینی،من تو را وصیت می کنم که با دختر خواهرم زینب ازدواج کنی تا برای فرزندانم مثل خودم باشد.وبرای من تابوتی آماده کنی که من دیدم ملائکه آن راتوصیف می کردند. وبرجنازهٔ من ودفنم ونماز بر من احدی از دشمنان خدا حاضر نشوند».
n
ابن عباس گوید:واین همان سخن امیرالمؤمنین(ع)است که فرمود: مسائلی بود که برای ترک آنها راهی نیافتم،چرا که قرآن طبق آن بر قلب محمد(ص) نازل شده بود: یکی جنگ با ناکثین وقاسطین ومارقین که دوستم پیامبر(ص) مرا به جنگ با آنان وصیت کرده وبرسرآن با من پیمان بسته بود، ودیگر تزویج امامه دختر زینب که فاطمه به من وصیت کرده بود.
n
n
عکسل العمل شهادت حضرت زهرا(س)بین مردم
n
n
ابن عباس می گوید: حضرت زهرا (س)همان روز از دنیا رفت. صدای گریهٔ زن ومرد مدینه را به لرزه در آورد،ومردم مانند روزی که پیامبر(ص)از دنیا رفته بود متحیر ماندند.
n
ابوبکروعمر هم به عنوان تسلیت به امیرالمؤمنین(ع) آمدند وگفتند:«ای ابوالحسن، برای نماز بر دختر پیامبر بر ما سبقت مگیر».
n
n
نماز وتدفین مخفیانهٔ حضرت زهرا(س)
n
n
شب که شد علی(ع)عباس وفضل ومقداد و سلمان وابوذر وعمار را صدا زد.عباس جلو رفت وبرآنحضرت نماز خواند واو را دفن کردند.
n
صبح که مردم برخاستند ابوبکر وعمر به همراهی آنان آمدند وقصد داشتند برحضرت زهرا(س) نماز بخوانند. مقداد گفت: دیشب حضرت زهرا(س) را دفن کردیم!
n
عمر رو به ابوبکر کرد وگفت: به تو نگفتم،آنها زود این کار را می کنند؟!
n
عباس گفت:آنحضرت وصیت کرده بود شما دو نفر بر اونماز نخوانید.
n
n
قصد عمر برای نبش قبر حضرت زهرا(س)
n
و عکسالعمل امیرالمؤمنین(ع)
n
n
عمر گفت: بخداقسمای بنیهاشم، شما حسد قدیمی تان را نسبت به ما هرگز ترک نمیکنید.این کینههایی که شما در سینههای شماست هرگزازبین نمیرود بخداقسم قصد کردهام قبر او را نبش کنم و بر او نماز بخوانم!
n
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بخداقسمای پسر صحاک، اگر چنین قصدی نمایی دستت را بسویت بر میگردانم.بخداقسم اگر شمشیرم را بیرون کشم آن را غلاف نخواهم کرد مگر با گرفتن جان تو!اگر میتوانی قصدت را عملی کن.
n
در اینجا عمر شکست خورد و سکوت کرد و دانست که علی(ع) هرگاه قسم یاد کند آن را عملی میکند.
n
سپس علی(ع) فرمود:ایعمر، تو همان کسی نیستی که پیامبر(ص) قصد کشتن تورا نمود و سراغ من فرستاد.من درحالیکه شمشیر به کمر بسته بودم آمدم وبه سویت حمله کردم تا تو را بکشم، ولی خداوند عزوجل آیه نازل کرد که:«فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ ۖ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»،یعنی:«نسبت به آنان عجله مکن که برایشان آماده کردهایم».سوره مریم آیه ۸۴
لذا ابوبکر و عمر و مردم برگشتند.
n
n
n
lمنبع:کتاب سُلیم بن قیس هلالی