#کتاب_بخوانیم #معرفی_کتاب
n
عنوان کتاب: سنگر علافها
n
نویسنده: اکبر صحرایی
n
ناشر: به نشر
n
صفحات: ۹۲ صفحه
n
معرفی کوتاه کتاب این کتاب زبانی طنز دارد و روایتهای جذابی را از جنگ تحمیلی روایت میکند و ۵۵ داستان کوتاه دارد که به صورت نخ تسبیح به هم متصل شدهاند و خواننده هنگام خواندن داستان به لایههای زیرین و ارتباط جذاب داستانها با هم میرسد.
n
قطعهی کوتاه کتاب خروسخوان صبح، وسط اروندرود، توی جزیره مینو، مشرجب عین پرنده دُمجنبانک اینور و آنور میپرد و با دمُش گردو میشکند. ـ سلاح مافوق سرّی داریم! ـ اینی که میگی، کجاس؟ ـ فُضولی قدغن. ظهر تو جزیره صلبوخ پردهبرداری میشه. ـ صلبوخ کجان قربون؟ چکوچیل درهم میکشد و میگوید: «اسم قدیم جزیره مینوه!» کله ظهر، مشرجب، خمپاره شصت سفیدی را از سنگر تدارکات بیرون میکشد! تو نداری سلاح، مشرجب باد میکند. «اینم سلاح مافوق سرّی.» حیران از رنگ سفید خمپاره، چفت گوش مشرجب غُرغُر میکنم: «رنگ خودش عیبی داشت!» ـ به وختش میفهمی قندعلی. ـ مشتی به گوسفند و الاغ رنگ میزنن، گم نشه. کله تکان میدهد: «پس چرا به تو رنگ نزدن خارخاسک!» #کتاب_بخوانیم