یا کاشف الکرب…
عاقبت این عشق هلاکم کند… n در گذر کوی تو خاکم کند…. n تشنه بودم. لبانم چون پوست خرمای خشکیده بود. ما – مردان سپاه کوچک حسین – همه این چنین بودیم. دیرزمانی بود که آب مشکها را بین کودکان و مادران شیرده، تقسیم کرده بودیم. عباس بن علی در این کار از همه سبقت گرفته بود. اکنون چشمانش بی رمق و صدایش گرفته بود. بی شک تشنگی، بیش از همه ما بر کام او نیش می زد…… n حضرت بقیة الله الاعظم سلام الله علیه: n «سلام بر