n
n
«خجسته باد عید قربان عید صالحان وارسته ، و عید اهل طاعت و تسلیم »
n
n
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
n
n
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
n
n
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
n
n
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
n
n
سفره ی مهمانی خاص خدا گردیده باز
n
n
لاله ی لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
n
n
n
امام علی (ع) فرمودند:
n
شنیدم رسول خدا( ص) روز عید قربان ، خطبه می خواند ومی فرمود :
n
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید . پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفاره همه گناهان اوست ، و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ، قسم به آن که جان محمد(ص) در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد ودر دل خود ، تصمیم بر ترک آن ندارد .
n
کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه ۳۶۱
n
n
امام باقر(ع) فرمودند:
n
روز عید فطر و عید قربان و روز جمعه ، چون آماده بیرون رفتن شدى ، این دعا را بخوان:
n
«خداوندا! هر کس که آماده و مهیّا شود و به امید عطا و بخشش و جایزه و احسانِ آفریده اى ، ساز و برگ رفتن به حضور او فراهم سازد ، پس ـ اى سرور من ـ باریابى و آمادگى و تهیّه ساز و برگ و آماده شدن من ، به درگاه توست و به امید بخشش و جایزه ها و احسان هاى تو. پس امروز ناامیدم مکن! اى آن که هیچ نیازمندى از درگاهش محروم نمى شود و هیچ برخوردارى ، از او نمى کاهد! من امروز کار شایسته اى به درگاهت نیاورده ام و به شفاعت آفریده اى هم امید نبسته ام؛ لیکن با اعتراف به ستم و بدى ، به درگاهت آمده ام. نه دلیلى دارم و نه عذرى.
n
پروردگارا! از تو مى خواهم که خواسته ام را بدهى و مرا با درخواستى برآورده برگردانى و مرا ناامید و بى بهره بر نگردانى! اى بزرگ ، اى بزرگ ، اى بزرگ! براى خواسته بزرگ به تو امیدوارم. اى بزرگ! از تو مى خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشایى. معبودى جز تو نیست.
n
خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکىِ امروز را که شرافت و عظمتش بخشیده اى ، روزى ام کن و در این روز ، مرا از همه گناهان و لغزش هایم بشوى و از احسان خود بر من بیفزاى! همانا تویى تو بسیار بخشنده».
n
کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه ۴۸۱
n
n
n
n
دل تهی از غیر کن
n
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
n
چشمههای نور و شور آن بیابان را ببین
n
گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر
n
پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین
n
سفره ی مهمانی خاص خدا گردیده باز
n
لاله ی لبخند و اشک شوق مهمان را ببین
n
دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن
n
هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین
n
تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح
n
حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین
n
کارد تیز و دست محکم، حلق نازکتر ز گل
n
پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین
n
خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان
n
در دل تفتیده ی صحرا، گلستان را ببین
n
گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را
n
رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین
n
آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل
n
در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین
n
روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر
n
چشم دل بگشا جمال حی سبحان را ببین
n
خیمه ی حجاج را با پای جان یک یک بگرد
n
آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین
n
دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را
n
سر بزن در خیمهها شاید ببینی یار را
n
سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مناست
n
گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست
n
غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کردهای
n
سیر کن تا بنگری گمگشته ی زهرا کجاست
n
لحظهای آرام منشین هر که را دیدی بپرس
n
یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟
n
حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او
n
عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست
n
حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا
n
حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست
n
حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند
n
حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست
n
حاجیان سر میتراشند از پی تقصیرشان
n
حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزههاست
n
حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند
n
حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست
n
حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند
n
حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست
n
حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار
n
حاجی ما سینهاش از سم اسبان توتیاست
n
خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین
n
حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین
n
n
n
n