n
روزی حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) به منزل امام حسن مجتبی (علیه السلام) رفت ،
n
n
وچون به او نظر کرد، گریست ! امام حسین (علیه السلام) پرسید:چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد :
n
گریه ام به خاطر رفتاری است که با تو می شود.
n
امام حسن (علیه السلام) فرمود:پیش آمد وظلمی که بر من وارد می شود زهری است که در کام
n
من می ریزد ومرا به قتل می رساند، ولی ای اباعبدالله هیچ روزی مانندروز (شهادت) تونیست……
n
در آن روز سی هزار نفر که همگی ادعا می کنند از امت جدمان محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و
n
مسلمان هستند،تورا محاصره می کنند، وبرای کشتن وریختن خون تو وهتک احترامت واسیری
n
فرزندان و زنان تو و تاراج اموال تو همدست می شوند؛
n
در چنین وقتی ،خداوند متعال بنی امیه را لعنت می کند،آسمان خون و خاکستر فروریزد ،وهمه
n
چیز، حتی حیوانات وحشی بیابان و ماهی های دریا به حال تو گریان شوند…….
n
ابن طاووس گوید: آنچه که بعد از تحقیق برای ما روشن شد این است که امام حسین (علیه السلام)
n
به عاقبت کارش (یعنی شهادت خود واسارت خانواده اش) عالم وآگاه بود، وتکلیف آن حضرت همان
n
بود که با کمال اطمینان انجام داد.
n
برگرفته ازکتاب لهوف نوشته سید بن طاووس