آنچه با قلب علی کرد ندانم به خدا
n هر بهاری که خزان غارت گلها میکرد ناله از سوز جگر بلبل شیدا میکرد این حکایت به مثل گفتم و دیدم که درست با دل زار علی رابطه پیدا میکرد همسرش فاطمه آن نوگل بوستان رسول کز حیا فخر به صد مریم عذرا میکرد شد چنان عرصه بر او تنگ که از شدت درد……. مرگ خود ز خداوند تقاضا میکرد بود در بستر بیماری و با حال نژند بهر دیدار علی دیده ز هم وا میکرد اشک در دیده او آینه بندان میگشت وندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد در هیاهوی ستم از نفس افتاد دریغ آنکه خود با