ما را در ویراستی دنبال کنید

وصیت«شهید عباس تیماجی» + دست نوشته شهید

n n n وصیت«شهید عباس تیماجی»  + دست نوشته شهید n n «شهید عباس تیماجی» از جمله شهدایی است که با علم به شهادت به راهی که در آن n پای گذاشته است،  نامه‌ای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای n تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دست نوشته این شهید بزرگوار که اکنون به n عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و n جوانان امروزمی توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند. n n n n این شهید بزرگوار در مطلع نامه

ادامه مطلب »

مفهوم شناسی انقلاب

n انواع تغییرات اجتماعی برای دانستن مفهوم اجتماعی– سیاسی واژه «انقلاب» باید تغییرات کلان در زندگی انسان را در دو نوع فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار داد. تغییرات اجتماعی زندگی آدمی انواعی دارد که برخی از آنها کودتا، شورش، اصلاح و انقلاب است. برای روشن‌تر شدن مفهوم «انقلاب» ابتدا می‌بایست مفهوم انواع دیگر تغییرات اجتماعی را کاوید و سپس به تعریف «انقلاب» پرداخت. کودتا: فرایندی که در آن گروهی از نظامیان با سرنگون کردن هیئت حاکمه، به حاکمیت می‌رسند. از این رو مشارکت مردمی در آن وجود ندارد. شورش: این وضعیت هنگامی روی می‌دهد که قشری از جامعه به قانون

ادامه مطلب »

پیروزی ماندگار

  n پیروزی ماندگار n فریاد خمینی کبیر که از نهان جان انسان ها بر می آمد، موجب شد تا انقلابی شکل بگیرد که با ایدئولوژی خردورزانه اش که مبتنی بر زیباترین اندیشه های اسلامی بود مسیر سعادت و تکامل بشریت را هموارتر کند و این گونه شد که پیروزی ماندگاری در جهان شکل گرفت، که روز به روزموجبات نابودی قدرت های دیرپا و تا دندان مسلح را فراهم و زلزله ای را در نظام دو قطبی جهان به وجود آورد. n صاحب نظران شکل گیری انقلاب اسلامی ایران که مبتنی بر اراده ملت و با پرچم داری  روحانیت به وجود

ادامه مطلب »

ولی والی والا….

            n              ای بی خبران ، بر گرد دیار فاطمـه پرسه نزنید؛؛؛ n                                                                                    کـین ملک فاطمه حیدر دارد؛؛؛؛ n        جهت سلامتی وتعجیل در فرج حضرت ولیعصر (عج) و سلامتی نایبش وشادی روح شهدا صلوات؛؛

ادامه مطلب »

اولین منبر

n n وقتی پیشنهاد شد به منبر بروم،استقبال کردم .آن شب کم خوابیدم، نه از ترس مواجه شدن n با مردم، بلکه با خود فکر می کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول الله است. n از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت ، هرگز سخنی نگویم n که جمله ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن عهدی بود که با خدای خود بستم. n اولین منبرم طولانی شد؛ اما کسی را خسته نکرد به گمان خودم خوب بود، چون عده ای n احسنت گفتند. وقتی به دل

ادامه مطلب »

ایران من…

n n                مابرای آنکه ایران خانـه خوبـان شود رنـج دوران بـرده ایم  n                                       مابرای آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم

ادامه مطلب »

امام خمینی(ره)

n نقل قول از مرضیه حدیده چی درباره امام خمینی(ره) n یادم می آید در نوفل لوشاتو که بودم، عده ای از ایران برای زیارت امام به آن جا آمده بودند، به لحاظ n ساده زیستن امام، اطرافیان ایشان نیز سادگی را در زندگی خود رعایت می کردند، غذای آنها در نوفل n لوشاتو عموماً نان و پنیر و گوجه فرنگی و گاهی اوقات هم اشکنه بود، برادرانی که آمده بودند پولی n جمع کردند و گوسفندی خریدند و آن را در پشت حیاطی که امام برای ادای نماز به آنجا می آمدند، n ذبح کردند، سپس مقداری از گوشت آن

ادامه مطلب »

ملائکه در خدمت فاطمه علیه السلام

n n n بانویم کارهای خانه را میان من و خودش تقسیم کرده بود.من کنیز بودم ؛ اما یک روز حضرت زهرا(ع) کارها را انجام می داد و من نباید هیچ کاری می کردم ، و روز دیگر من وظیفه خود را انجام می دادم. n آن روز ایستاده بودم و نگاه می کردم.نمی دانستم چه تصمیمی بگیرم. از طرفی بانویم هرگز به من اجازه نمی داد در کاری کمک کنم زیرا روز قبل نوبت من بود، و از سوی دیگر منظره ای می دیدم که برایم قابل تحمل نبود. n امام حسین(ع) در گوشهٔ خانه از گرسنگی می گریست ،

ادامه مطلب »

برده سخن چین

n n n  برده سخن چین n مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عیبى ندارد جز سخن چینى ، مشترى گفت : باشد، من n راضى هستم ، پس او را خرید، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پیش همسر مولایش و گفت : n شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفیانه تو را رها کند پس یک تیغى بگیر و از پشت سر او n چند تار مویى بتراش و بیاور تا من سحر و جادو کنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پیش مولایش n و گفت

ادامه مطلب »

امام زمان (عج) را فراموش نکنیم

n اقای علی رضا نعمتی در کتابش می گوید: n n یکی از دوستان و شیفتگان حضرت بقیة الله (ارواحنا فدا) در شب جمعه ۱۱ رجب ۱۴۱۲ n (مطابق با دی ماه ۱۳۷۰) برایم نقل فرمودند که: n چند شب قبل در خواب دیدم شما ماشین، سبز رنگی داشتید و من هم در صندلی عقب آن n نشسته  بودم و مشاهده کردم حضرت بقیةالله (ارواحنا فدا) نیز بر روی صندلی جلو نشسته اند. n ایشان فرمود: حضرت ولی عصر (ارواحنا فدا) دستور حرکت دادند ، رفتیم تا به بیابان وسیعی n که همه مردم در آنجا جمع بودند رسیدیم ، ما

ادامه مطلب »