۱۴ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۰:۴۰
حسین
نامه محرمانه
دستهایش را از جیبش در آورد و پاکت را به پاسدار جوان نشان داد و گفت: این نامه برای آقاست.
پاسدار روی پاکت را خواند: برسد به دست مقام معظم رهبری
پاسدار گفت: پاکت باید باز بشه. امیر دمق شد و با مِن مِن گفت:
- آخه... فقط میخوام آقا بخونن. از مشکلات هم کلاسی هام و خانواده هاشون توش نوشتم. نمیخوام کسی متوجه بشه.
- خب ما نامه رو میرسونیم به آقا.
- خودم کارت ورود دارم.
و کارتی که نام باباش روش نوشته شده بود، نشون داد.
پاسدار شخصی را صدا زد. یک
آخرین مطلب
- دیدار رئیس جمهور با آیت الله العظمی جوادی آملی
- اصابت پهپادهای حزبالله به پایگاه نشریم حیفا
- شام آخر، با هنرمندی حزب الله لبنان
- لیلا شریفیان
- هرتزی هالوی کشته شد
- جمعه نصر
- رونمایی از میدان موشک در کرانهی باختری
- گوشه ای شادی مردم غذه در شب وعده صادقه 2
- اهداف جدید موشک های ایرانی در خاک فلستین اشغالی
- مجموعه فیلم های جذاب وعده صادقه 2