برای دیدن اندازه اصلی روی تصویر کلیک کنید
درگذشت شیخ اعظم مرتضی انصاری
وقتی که مامور انگلیسی در برابر
عظمت عالم شیعه خرد شد!
خاطره مامور انگلیسی از تقوا و عظمت روحی شیخ مرتضی انصاری در بیان رهبر معظم انقلاب
«من یک وقت در یکى از کتابهایى که مربوط به جریانهاى سیاسى سالهاى استعمار است، خواندم که یک مأمور انگلیسى، خدمت شیخ رفت تا پول عمدهاى را که مربوط به یک موقوفهى معروف هند بود، به او بدهد.
موقوفهى هند را همهى نجفیها مىشناسند. این موقوفه تا زمان پدران ما هم وجود داشته است و کسانى در نجف متصدّى امور آن موقوفه بودند. آن زمان، این موقوفه بدنام نبود.
کسى در هند از دنیا رفته و وصیت کرده بود که این مال عظیم را به اعلم علماى نجف بدهید و علما هم مىگرفتند. علماى بعد از شیخ هم - به عنوان اعلم علما - این را مىگرفتند. وقتى شیخ نگرفت، کسى که گرفته بود، بدنام شد.
مأمور انگلیسى خدمت شیخ رفته بود تا آن پول را به او بدهد. گفته است: «خدمت شیخ رفتم - وضع منزل شیخ را هم تعریف مىکند که چگونه بوده است - وقتى پیشنهاد به این عظمت را به او عرضه کردم، نگاهى در آستین چپش کرد و گفت تکلیفم نیست؛ همین یک کلمه!»
من شرح این قضیه را مدتها پیش خواندهام. به نظرم مىآید که آن مأمور انگلیسى، به این تعبیر یا قریب به این تعبیر، گفته است: «مقابل این عظمت، خُرد شدم - یا هضم شدم -.»یک کلمهى مختصر و دیگر هم جواب نداد و تمام شد.
خوب؛ شیخ چقدر مىتوانست از آن پول براى دنیاى اسلام و براى حوزهى علمیه استفاده کند؟ ببینید؛ عظمت بینش و شعور معنوى و استقامت روحى این مرد، اینجا معلوم مىشود.» ۲۱/۰۹/۱۳۷۳
عظمت عالم شیعه خرد شد!
خاطره مامور انگلیسی از تقوا و عظمت روحی شیخ مرتضی انصاری در بیان رهبر معظم انقلاب
«من یک وقت در یکى از کتابهایى که مربوط به جریانهاى سیاسى سالهاى استعمار است، خواندم که یک مأمور انگلیسى، خدمت شیخ رفت تا پول عمدهاى را که مربوط به یک موقوفهى معروف هند بود، به او بدهد.
موقوفهى هند را همهى نجفیها مىشناسند. این موقوفه تا زمان پدران ما هم وجود داشته است و کسانى در نجف متصدّى امور آن موقوفه بودند. آن زمان، این موقوفه بدنام نبود.
کسى در هند از دنیا رفته و وصیت کرده بود که این مال عظیم را به اعلم علماى نجف بدهید و علما هم مىگرفتند. علماى بعد از شیخ هم - به عنوان اعلم علما - این را مىگرفتند. وقتى شیخ نگرفت، کسى که گرفته بود، بدنام شد.
مأمور انگلیسى خدمت شیخ رفته بود تا آن پول را به او بدهد. گفته است: «خدمت شیخ رفتم - وضع منزل شیخ را هم تعریف مىکند که چگونه بوده است - وقتى پیشنهاد به این عظمت را به او عرضه کردم، نگاهى در آستین چپش کرد و گفت تکلیفم نیست؛ همین یک کلمه!»
من شرح این قضیه را مدتها پیش خواندهام. به نظرم مىآید که آن مأمور انگلیسى، به این تعبیر یا قریب به این تعبیر، گفته است: «مقابل این عظمت، خُرد شدم - یا هضم شدم -.»یک کلمهى مختصر و دیگر هم جواب نداد و تمام شد.
خوب؛ شیخ چقدر مىتوانست از آن پول براى دنیاى اسلام و براى حوزهى علمیه استفاده کند؟ ببینید؛ عظمت بینش و شعور معنوى و استقامت روحى این مرد، اینجا معلوم مىشود.» ۲۱/۰۹/۱۳۷۳
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.