لمس میکردم که او چه هنر بزرگی دارد!
روایت مستقیم حضرت آیتالله خامنهای از دکتر شریعتی در آیینه بیش از سی سال دوستی و همراهی
«در سال سیوشش در مشهد که من خودم آن سال با شریعتی آشنا شدم، یک جوانی بود که جلسهای داشتت برای تعدادی جوانهای از خودش کمسنتر که برای آنها عقاید اسلامی درس میگفت. البته خودش ابهامهای زیادی آنوقت در اعتقاداتش بود که سوال کرد، از هر کسی فکر میکرد میتواند برایش حل کند.» ۱۳۵۹/۰۲/۲۷
«من پیش از خیلی از کسانی که بعدها با پارهای از اشتباهات دکتر آشنا شده بودند به خاطر انس و آشنایی و صمیمیت و رفاقت، نقطههای اشتباه را در اندیشه او مشاهده میکردم، لمس میکردم. گاهی هم با هم بحث میکردیم. اما میدیدم که او چه میکند، لمس میکردم که او چه هنر بزرگی دارد به کار میبرد.» ۱۳۵۹/۰۴/۰۴
«من در مشهد جزو سه چهار نفر اولی بودم که از واقعه مطلع شدند و تقریباً شک نکردیم که شهید شده است. پدرش هم ... هنگامی که نرم نرم به او تفهیم شد که دکتر فوت کرده است، اولین جمله او که با گریه و زاری همراه بود، این بود: علی را کشتند. و همه جمعیت 30-20 نفره آن جلسه که همه هم میگریستند همین را فهمیده بودند. مسئله سکته و ربط آن با روزی هفتاد هشتاد سیگاری که دکتر دود میکرد، بعداً به تدریج مطرح شد.» (از پاورقیهای رهبرانقلاب بر کتاب جریانها و سازمانهای سیاسی مذهبی ایران، ص ۴۶۶)
«مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب [اسلامی]، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است.» (پاسخ به سوالات انتشارات رواق، ۱۳۵۸)
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.