شبهه
آقای رئیسی در سال 67 منافقین را اعدام کرده است و عمل خلاف حقوق بشر انجام داده است !
پاسخ به شبهه
ماجرای اعدام منافقین در سال 1367 چیست؟
با هجوم یگانهای ارتش آزادیبخش منافقین به کشور در مردادماه 1367، عملیات موسوم به فروغ جاویدان به صورت رسمی به جریان افتاد. انبوه تانکها و نفربرها و جیپها به ستون یک و به فرمان آتش به اختیار وارد مرزهای کشور شده و از مسیر کرمانشاه و همدان به طرف پایتخت حرکت کردند. همزمان با ورود منافقین نظامی، اتفاق دیگری هم در درون کشور به وقوع پیوسته بود: فعال شدن شبکه منافقین زندانی در زندانهای سراسر کشور و آماده شدنشان برای پیوستن به ارتش آزادیبخش.
نقشه آن بود که یگان منافقین به هر شهری که رسیدند، زندان شهر را به تصرف خود درآورند و از «مجاهدین زندانی آماده به رزم» یگان جدیدی تشکیل دهند که در ادامه پیشروی به کمک آنها بشتابد. بدین ترتیب ارتش آزادیبخش همچون گلوله برفی هرچقدر پیش میرفت فربهتر و سختتر شده و نهایتا تهران را فتح میکند.
این برنامه عینا در مراحل پنجگانه طرح عملیات فروغ جاویدان هم منعکس شده بود: در مرحله دوم که تصرف کرمانشاه بود، تسخیر زندان دیزلآباد گنجانده شده بود؛ در مرحله سوم یعنی فتح همدان، آزادسازی زندان همدان و زندان وزارت اطلاعات در برنامه قرار داشت؛ مرحله چهارم تصرف قزوین بود که زندان چوبیندر نشانهگذاری شده بود و مرحله پنجم که همانا تسخیر تهران بود، گام نهایی یعنی آزادی زندان اوین برداشته میشد.
بازتاب دیگر این طرح در نشست عملیاتی فروغ جاویدان دیده میشد؛ آنجایی که ابراهیم ذاکری به مسعود رجوی چنین میگفت که وقتی به کرمانشاه رسیدیم، فلان تیپ «به سراغ زندان دیزلآباد میرود و زندانیان را آزاد میکند و آنهایی را که میخواهند، مسلح میکند» و پاسخ رجوی را چنین شنید که «اول شهر را بگیرید، بعد زندان را، جون تصرف شهر مهمتر است.»
البته این برنامهریزی ناکام ماند و مواجهه با لشکر ویژه 6 پاسداران و مابقی یگانهای ارتش و سپاه، نقشههای منافقین را نقشبرآب کرد. ارتش آزادیبخش حتی نتوانسته بود اولین زندان که زندان دیزلآباد کرمانشاه بود را آزادی بخشد! مقارن با ناکامی ارتش آزادیبخش، رخ دادن شورش منافقین در زندانها نشان داد شبکه زندانیانِ منافقین به خوبی هماهنگ و فعال است.«فروغ جاویدان» تبدیل به «مرصاد» شد و منافقینِ تازهوارد به ایران، در همان ابتدای راه تارومار شدند، اما شبکه زندانیانِ منافق که قرار بود نیروی ذخیره فروغ جاویدان باشند، هنوز باقی مانده بودند.
به دنبال این حوادث امام با نوشتن نامهای رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام کرد و دستور اعدام منافقینی را که همچنان بر سر موضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر نمود. در بخشی از این نامه آمده است:«با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند...»
به این ترتیب هیئت سهنفرهای متشکل از حاکم شرع، نماینده دادستانی و نماینده وزارت اطلاعات کار خود را برای بازجوی مجدد از منافقین داخل زندان به خاطر جرم جدیدشان آغاز کرد.
به موازات این فرایند، منتظری که چند سالی نسبت به منافقین احساس دلسوزی میکرد و نه ماه از اوجگیری اختلافاتش با امام و نظام بر سر ماجرای سیدمهدی هاشمی(برادر داماد آیت الله منتظری) معدوم میگذشت؛ باز هم طبق معمول با رسیدن چند گزارش تکروایت و بیسند، بدون پیگیری از صحت و سقم آنها، ساز اعتراض را کوک کرد. گزارش آشفته و بیسندی که از سوی محمدحسین احمدی، از قضات اهواز، به منتظری رسید، بهانه را دست او داد تا به روال عملیات سالهای قبل، نامهنگاری و اعلام هشدار به امام خمینی را آغاز کند.
وقتی دو نامه تند و هتاکانه او به امام در 9 مرداد و 13 مرداد بیجواب ماند تصمیم گرفت اظهارنظرهای خود را وارد فاز جدیدی کند. احضار مسئولین مرتبط با دستور امام یعنی آقایان حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، سیدابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی و اتمام حجت با آنها دیگر کار منتظری بود تا از اجرای فرمان امام خمینی جلوگیری کند. دیگر از حنجره منتظری تنهای نوای رادیو مجاهد به گوش میرسید. سخنان تند منتظری در آن جلسه و البته پاسخهای اعضای این هیئت، گرچه در حافظه تاریخ ماند، اما انتشار صوت آن جلسه پس از ۲۸ سال توسط بیت منتظری، مجددا این موضوع را به صدر رسانههای ضدانقلاب برد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.