دیدار سلطان هندوستان با امام، چند ساعت قبل از شهادت!

  • ۲۴۶۱

در تذکرة الشهداء، تألیف ملاحبیب‌الله کاشانی ماجرای جالبی از دیدار امام حسین(ع)

با سلطان هندوستان، آن هم فقط چند ساعت قبل از شهادت ایشان آمده که بی شک

به معجزه‌ای می‌ماند.

در سرزمین هندوستان، سلطانی بود که «قیس» نام داشت و از محبان حضرت

سیدالشهداء(ع) بود. وی در روز عاشورا به قصد شکار به صحرا رفت و آهوئی نظرش را

جلب کرد و در پی آن از همراهانش جدا شد تا به دره‌ای رسید و آهو از نظرش ناپدید شد

و ناگه شیر عظیمی در مقابلش حاضر شد و راه او را بست.

قیس که حیران شده بود و از طرفی نیز خبر نداشت که امام حسین(ع) در کربلا است، روی

به مدینه کرد و عرض نمود: یا اباعبدالله، مرا دریاب.

آن حضرت در همان حال که مشغول جنگ بود، به چشم برهم زدنی خود را به سلطان قیس

رسانید و آن شیر را از او دفع نمود، سپس قیس نگاه کرد و بزرگواری را دید که چهره‌اش مانند

خورشید می‌درخشید ولی بدنش از فراوانی جراحات جای سالمی نداشت، عرض کرد: جانم

فدایت تو کیستی که مرا نجات دادی؟

حضرت فرمود: منم حسین بن علی بن ابیطالب که به او پناه بردی و استغاثه کردی.

سپس قیس عرض کرد: این زخم‌ها چیست بر بدنتان؟

حضرت بطور خلاصه ماجرای کربلا را برای وی نقل نمودند.

قیس که بسیار متأثر شده بود عرض کرد: سرور من؛ مرا چندین هزار لشگر است، اجازه

فرما تا به یاری شما بیاییم. حضرت فرمودند: ای قیس؛ به وعده  شهادت من بیش از چند

ساعت نمانده... و سپس حضرت از مقابل سلطان قیس ناپدید گردیدند.

  • سلام حسین جان،،،،
    این مطلبت باحال بود ،
    خیلی ها اجازه خواستند تا برای امام جون بدن.....
    دمت گرم ....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">