۱-شنا میکرد.والیبال بازی میکرد.کوه نوردی هم میرفت.رفته بود کرج والیبال بازی کرده بودند.بقیه تعجب کرده بودند از بازی خوبش.
.
.
.
۲-بنی صدر که فرار کرد،زنش را دستگیر کردند.زنگ زد که زن بنیصدر تخلفی نکرده باید زود آزادش کنید.آزادش نکردند.گفت با اختیارات خودم آزادش میکنم. میگفت«هریک ثانیه که در زندان باشد گناهش گردن جمهوری اسلامی است.»
.
.
.
۳-به جمع رو کرد و گفت «قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخستوزیری میخورد،حیف که التقاط و نفاق دارد،اگر نداشت مناسب بود.»
در بدترین حالت هم،انگشت میگذاشت روی نکات مثبت.
.
.
.
۴-«روحانی با مردم و در مردم زنده است و بدون آنها مرده»
این ها رو گفت و گفت «خدمت بیمنت و گرهگشایی؛این ها است که مردم از روحانی میخواهند.»
میگفت«روحانی و مردم مثل ماهی و آبند،ماهی بدون آب میمیرد.»
.
.
.
۵-میگفت«کلی علیه شما حرف میزند.»
بهشتی گفت
«دی در حق ما کسی بدی گفت
دل را ز غمش نمیخراشیم
ما نیز نکوییاش بگوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم»
.
.
.
۶-بنیصدر از سفر داخلیش یکراست آمد جلسه.
خندید گفت«همه شعار میدادند بهشتی ، بهشتی ، طالقانی رو تو کشنی»
بهشتی چیزی نگفت؛ نه توی جلسه؛ نه بعدش.
میگفت «حق نداریم به رئیس جمهور تعرض کنیم»
.
.
.
۷-اسم جوان را داده بود که برود عضو شورای صداوسیما شود.گفته بودند این که مخالف شما است ،کلی علیه شما دنبال سند میگردد.
گفته بود او جویا است و کنج کاو.چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم را آگاه کند.
.
.
.
۸-به یک قاضی نامه نوشته بودکه«شنیدهام وقتی مأموریت میروی ساکت را به همراهت میدهی.این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی»قاضی را توبیخ کرده بود.
.
.
.
۹-به خانه که میرسید اول میرفت پیش خانم.
-سلام!خسته نباشید،زحمت کشیدید.
هر روز.
میگفت «توی خانه نمان، افسرده میشوی،گاهی برو بیرون.»
.
.
.
۱۰-رفت توی خیابان ایران یک خانه خرید.
اثاثیه را برده بودند،منتظر بودند شب بیاید شام را در خانهی جدید بخورند.
صدای انفجار همه را شوکه کرد.
دیدگاهها (۵)
شبیر
۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۷:۲۹
بابت مطلبت دستت درد نکنه...
باقیش خودمونیه....!!!!!!
هما یوسفی
۰۶ تیر ۹۲ ، ۲۳:۱۲
شکر و ممنو
یا علی
حواریون
۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۸
مطلبت کوتاه وعالی بود، لذت بردم
حسین
۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۲:۳۲
حزب الله
۰۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۰